درباره «آخرین انار دنیا»ی ابراهیم پشتکوهی

نظر من که متخصص تیاتر نیستم درباره «آخرین انار دنیا»ی ابراهیم پشتکوهی
اول) چند روز پیش ابراهیم پشتکوهی در برنامه شوبندر با ذکاوتی که از او انتظار می‌رود و احتمالا در پاسخ به نقدهای احتمالی کارش گفت:" این کار حاصل یک سال «کارِ کارگاهی» گروه تی‌تووک است."
دوم) اگر بخواهم نقاظ قوت تا ضعف کار را لیست کنم اینگونه خواهد بود: چیدمان و طراحی صحنه و دکور و لباس و... عالی| موسیقی : خوب | بازی گرفتن از بازیگران  : خوب و متوسط!| بازیگران  : میانگین متوسط| متن و روایت و دیالوگ : ضعیف و سردرگم
در آیتم اول ابرام و تیمش اغلب عالی هستند. در این کار هم همینطور. ابرام صحنه را با تبحر می‌چیند و از ابزاری که در اختیار دارد استفاده‌های شگفت‌انگیزی می‌کند. همین پارچه‌های بزرگِ تک رنگ را در این کار و یا در کار «تنها سگ اولی...» به خاطر بیاورید. تغییر فضای صحنه‌ها هم هوشمندانه و هیجان‌انگیز است. 

 

موسیقی ِ: بهرنگ عباسپور همیشه خوب است البته گاهی هم پیش می‌آید که عالی باشد. اما این بار خوب بود. ابرام هم خوب موزیک را می‌فهمد و می‌داند چطور از هنر موسیقی بازیگران‌اش کار بکشد. نمونه خوب آن «حسین اصیلی» و سپس «بهنام پانیزه». البته در این کار اصرار بر نوازندگی دیگر بازیگران؛ تصنعی می‌نمود.

  ابرام همیشه خوب بازی می‌گیرد. تکیه او بر بازی بدن هم جذاب است. اما در این کار گاهی این بازی‌های بدنی و آکروباتیک از کار بیرون می‌زد و  حس و حال سیرک را تداعی می‌کرد!  

  بازیگران : برخی از آنها خوب بودند: حسین و بهنام و سارا شاهی و سایبانی؛ اسکندری بازی درخشانی داشت و  باقی خانم‌ها خوب بودند و باقی آقایان هم با بیان ضعیف و ناپختگی در  اجرا کمک کردند میانگین ِمن متوسط باشد. 

   متن و راویت: انگار خود ابرام هم در جایی به این نتیجه رسیده بوده که از این کارش روایتی بیرون نمی‌آید و یک راوی به نمایش اضافه کرده بود، دستش درد نکند ولی با این وجود من تقریبا هیچ چیز از روایت دستگیرم نشد، شاید بر بگردد به عدم مطالعه و شناخت من، با این حال ابایی ندارم از اینکه به آرامی فریاد بزنم پادشاه لباسی بر تن ندارد!  تنها چند دقیقه از اجرا گذشته بود که با خود گفتم کاش این کار کلا صامت بود!  دیالوگ‌ها اغلب شاعرانۀ شعارزده  از کار در آمده بود.  شوخی‌ها و دیالوگ‌ها در برخی صحنه‌ها از طنازی خوبِ و به جای ابرامی فاصله می‌گرفت و تداعی کننده نمایش‌های کل حسینی می‌شد.  مهمتر از همه اینها متن و شیوه روایت به گمانم انسجامی نداشت. انگار ابرام هم مثل مخاطبان درگیر جلوه‌های جذاب بصری کارش شده بود.


سوم) با این حال من این کار را دوست داشتم. نود دقیقه بدون خستگی و حس گذر زمان کار را دیدم و از نکته‌های مثبت آن لذت بردم. خسته نباشند.
پ‌ن:  قدیمترها که ما پای منبر می‌رفتیم، آخر شب یکی از متولیان میکروفن را می‌گرفت و می‌گفت: فردا شب هم تعزیه و سینه‌زنی داریم و با لحنی آرامتر اضافه می‌کرد، شیرچایی هم هست!
پس از اجرای دیشب، ابرام روی صحنه آمد و  رو به حضار گفت: "فردا شب آخرین اجرای ماست؛ اگر از کار خوشتان آمده به دوستان خود توصیه کنید بیایند و کار را ببینند در ضمن بهاره رهنما هم فردا شب هست"
من دقیقا یاد همان متولی منبر و شیرچایی افتادم.

عکس: فاتیما عباسنیا