دوست عزیز و البته نادیدهام "لاری" که از نوشتههای سودمندش در قسمت نظرات این صفحه همیشه بهره جستهام این بار سرودهای از "سید مصطفی کشفی" و در رثای عطا جنگوک برایم گذارده بود که به پاس محبت این دو عزیز و نیز ارادتی که به جناب جنگوک داشتم آن را در ادامه آوردهام.
خبر این بود: "عطا" شد خاموش! دل غافل به کجا میبرد این اندوهش غم
سنگین و غم چون کوهش! شاد باشد روحش! شرق، در دست خبر تیر و پیکان
اجل، شست خبر! شرق روز شنبه، چارمین روز، ز ماه دوم. از گل و فصل
بهار نغمه غم بزند کاسه تار چار مضراب، در اوجش، بزند راه فرود! پوست،
آویخته با دست خرک! کاسه تار که برداشته از دسته، ترک خبر این بود:
"عطا" رفت به خاک! چه بگویم؟ که عطای جنگوک، رفته از دست و ندارد گل
ماهورش کوک! پوست خشکیده و زه پوسیده! وای از این غم، که به "مغلوب"
رسید یوسفی گم شد و یک "مویه" به یعقوب رسید! سیم زردی که ندارد زنگی دست
خشکیده، نزد آهنگی! نغمه "مال کنون"، باور ایل! نوبت کوچ "عطا" آمد و فریاد
که رفت . . !
عکس از : روزنامهنگار شهر خاکستری |