فانوس کوچه می لرزد

   

فانوس کوچک کوچه می‌لرزد

آیا می‌توان به چشمانش

               گشاده برهوایی سرد بنگریم

مرده؟

 

آری مرده!

اما هنوز زخم هزار ترانه

                                                       در گلوی اوست

                                                                          ‹‹  لورکا ››

                                                        *برش و برداشتی از شعر " نابیوسان"

ابراهیم منصفی

 

 "حس می‌کردم در ژرفای روحم چیزی می‌جوشد. آتش بود. عشق بود. شور هستی بود، آرزوهای بزرگ و بسیار بود همه‌ی اینها بود و شعر بود، سرودن آغاز کردم آمیزه‌ای از حافظ بزرگ و نیما و شاملو و بعدها فروغ و سپهری که ستاره‌های کهکشان رویاهای من بودند هنوز هم شاگردشان هستم، البته بارها با اسب سفید وحشی کوهپایه‌ها و دشتستان گسترده را نادیده در نوردیده‌ام. هنوز هم وقتی می‌خواهم در خیال از بلندی‌های شمال بوشهر دریا را نگاه کنم دلم می‌خواهد اسب سفید وحشی مرکب روحم باشد. و عبدوی شط هم‌درد و هم‌تبارم در کنارم ."

(شرح حال –رامی به روایت رامی –شهریور 72-بندرعباس)

 

 

"همین که من به آرزوهایم نرسیدم خود زنده‌ترین مدرک و سندیست که مرا به مـَثــَل (خلایق هرچه لایق) عقیده‌مند می‌کند. گفتم اگر توان ِ بیان ناگفته‌ها را داشتم و با صمیمت و در نهایت صداقت ایمان داشتم که آنچه می‌اندیشم حقیقت دارد و تصّوراتی مجازی نیست که از حیطه‌ی رویا و تخیــّل فراتر نرود آن‌وقت با همه ی نادانی و کم دانشی‌ام به واقعیتی اشاره می‌کردم که در تعییر چهره‌ی کریه جهان جنگ و جهالت ثمری ثابت می‌داشت. به خود بزرگ‌بینی و گنده‌گوئی تعبیر نشود اما اصول اجتماعی و قوانین و سنت‌های حاکم بر جامعه به اندیشه‌های تازه و سنت شکن اجازه‌ی نشو و نمو نمی‌داد. قفلی نامرئی از سکوتی سیاه و مرگبار لب‌ها را دوخته است و دلها را می فشارد اصولا" تعیین معیاری برای سنجش ارزش ها کار ساده‌ای نیست و محک مطمئن و تمام عیاری در دست نداریم. خیلی از اصول و رفتارهائی که در مرام و مسلک قوم و ملتی غیر اخلاقی و زیان بار است، در جامعه و یا مجامع دیگر مفاهیم فرهنگی ِ مثبت و پذیرفته شده‌ای دارد .امّا من بگونه‌ئی دیگر می‌اندیشم و نظری دیگر دارم. نخست اینکه پیش از هر مقالی باید مفهوم والای آگاهی و دانش و جهالت و نادانی را تشریح کرد. آگاهی چیست؟ و جهالت کدامست. می‌دانم که وجه تمایز اولیِّه و بسیار مهمی که انسان را از حیوانات و موجودات دیگر جدا و یگانه می‌کند همان نیروی تعقل یا تفکر است و آگاهی در قاموس بشری به معنای تلاش و راهگشائی جهت زندگی بهتر و کشف نادانسته‌ها و احاطه بر جهان هستی است. انسان آگاه و اندیشمند با کوشش، فداکاری و دستیابی به عواملی که دشواری‌ها و کمبودهای زندگی را بر طرف می‌کند بصورت پیشگام و پیشاهنگ و سازنده آینده‌های دور مورد ستایش قرار می‌گیرد و به تاریخ می‌پیوندد."

(شرح حال –رامی به روایت رامی- شهریور 72-بندرعباس )

 

 پ ن: به مناسبت دیروز سالروز درگذشت ابراهیم منصفی